

شب همه سیاهی و تاریکی نیست
یادداشت
چهرۀ ماندگار مدیریت و ارتباطات کشور
علیاکبر فرهنگی
بسیاری از مردم، شب را مظهر تاریکی و وهم و پلیدی و پلشتی میدانند و از آن گریزان. قتلهای زیادی در شبها رخ داده است و شبروان چالاکی در شبها به خزانههای پر زر و سیم و گوهر دیگران دستبرد زده و در روشنایی روز دیگران را شگفتزده کردهاند. شب را برای انجام کارهایی که در روز از انجام آن بیمناکاند، گزیدهاند. اسکندر گجستک به شب اندر با تائیس پلید، کاخ آپادانا را به آتش کشید و نرون دیوانه، رم زیبا را در شبی دیجور به تل خاکستری مبدل کرد. چه بگویم که بسیار اتفاقات و حوادث تلخ در تاریخ مردمان در شبهای تیره و تار رقم خوردهاند و مردم بسیاری شب را لعنت کردهاند.
اما روی دیگر سکه را باید دید. در شب آثار برجستۀ فرهنگ و تمدن بشری پدید آمده است و ادبیات گرانسنگ ملل رقم خورده و آثار بیبدیل عشقی و حماسی به عالم بشریت تقدیم شده است. سوفکل بیشتر آثارش را در شب نوشته و بالزاک با تاریکی شب چراغ میافروخت و تا صبح و برزدن خورشید مینوشت و انبوهی از آثار بیبدیل ادبی خود را برای ما به یادگار گذاشته است.
به فردوسی حکیم بنگرید که با شب چگونه رفتاری دارد، در مقدمۀ داستان بیژن و منیژه.
شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا، نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه / بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
سپاه شب تیره بر دشت و راغ / یکی فرش گسترده از پرّ زاغ
فروماند گردون گردان به جای / شده سست خورشید را دستوپای
سپهر اندر آن چادر قیرگون / تو گفتی شدستی به خواب اندرون
نه آوای مرغ و نه هرّای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد
در این شب تیره که وصف آن از زمان حکیم طوس میرود، دلش میگیرد و چراغ میطلبد و داستان عاشقانه و حماسی بیژن و منیژه را مینگارد.
نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز / دلم تنگ شد زان شب دیر یاز
بدان تنگی اندر بجستم ز جای / یکی مهربان بودم اندر سرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ / برفت آن بت مهربانم ز باغ
مرا گفت برخیز و دل شاد دار / روان را ز درد و غم آزاد دار
و حکیم داستان دراز بیژن و منیژه را ساز میکند و به زیور نظم فاخر پارسی درمیآورد.
منوچهری دامغانی در شب تیره اثر بینظیری را پدید میآورد که استادی و احاطۀ او را به ادب پارسی نشان میدهد. بنگرید که شب را او چگونه توصیف میکند، تو گویی روح او با طبیعت پیوند خورده است:
شبی گیسو فروهشته به دامن / پلاسین معجر و قیرینه گرزن
به کردار زنی زنگی که هرشب / بزاید کودکی بلغاری آن زن
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک / چو بیژن در میان چاه او من
ثریا چون منیژه بر سر چاه / دو چشم من بدو چون چشم بیژن
دُم عقرب بتابید از سر کوه / چنان چون چشم شاهین از نشیمن
او در دل این شب تاریک با سمند تیزتک خود میتازد و تا صبح با این شب سر میکند و اشعار زیبایی را در پهنۀ ادب پارسی پدید میآورد.
و به عارف کامل و کمادعایی چون غواص طالقانی (غواص بحر معرفت) نگاه کنید شب را چگونه مینگرد، شب معراج را.
به یاد آمد مرا اینک شبی چون روح جانپرور / همایون لیلة الاسرا، مبارک فال و فرخ فر
شبی چون طرۀ حورا، شبی چون گیسوی عذرا / عبیرآگین ز سرتاپا، پریشانحال پا تا سر
شبی چون زلف حورالعین، شبی چون طرۀ شیرین / همه مشکین همه پرچین، همه پیچان همه چنبر
شبی چون روز نورافزا، جهانافروز و جانبخشا / شبی چون صبح در معنا، دوصد از صبح بالاتر
و ابیات زیبای دیگر که غواص بحر معرفت میرسد به معراج پیامبر.(ص)
شبی چون طالع آدم، شبی چون عصمت مریم / مبارک پی مسیحادم، مفرح جان معنبر بر
خوشا آن شب که افلاکش نبیند بارۀ ثانی / خوشا آن شب که دورانش نیاید دورۀ دیگر
پس شب همه تاریکی و سیاهی نیست، نور است و سرور و در آن بزم عارفان و شاعران و فلاسفه و ادیبان شکل میگیرد؛ آثار گهربار نظم و نثر از دل آن سر برمیکشند و فرهنگ بشری را استغنا و استحکام میبخشند. عطارها، سناییها و مولویها و تلستویها و بالزاکها، همگی از دل تاریک آن شبهای سیاهی که آنها را فراگرفته بودند منادی نور و روشنایی برای دیگران و نسلهای بعد از خود بودهاند. شب برای حکیمان حکمتآموز و هنرمندان روز دلفروزی بوده و آنان در بوستان پر از ریاحین و گلهای آن همواره به تفرج پرداختهاند. در دل شبهای بلند و خاموش، آنان با قلمهای سحّار خود دنیاهای زیبایی را خلق کردهاند. شب روی دیگر روز است و آن دو عمر انسانها را پدید آوردهاند. شاعر و عارف و حکیم شب را گرامی میدارند.
علیاکبر فرهنگی
تهران، شب بعثت رسول گرامی
1400 هجری شمسی
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.