
که رنجور داند درازای شب
یادداشت دستیار سردبیر
معصومه آقاجانپور
نمیدانم مخاطبان نشریۀ «اندیشۀ آینده» پیرو نظریۀ نیوتن زمان را مطلق میانگارند یا همچون انیشتین و یا فیلسوفان پیش از او چون ارنست ماخ یا لایب نیتس به نسبی بودن زمان معتقدند و زمان را به صورت توالی ادارکات تلقی میکنند. ولی هرچه که هست، یا هر چه که علم ثابت بکند یا نکند، گویی تشخیص مفهوم زمان در ذهن و درون آدمی در موقعیتهای مختلف متفاوت است. ساختار بیوشیمیایی ذهن انسان، زمان را در انطباق با محیطی که در آن زیست میکند میفهمد و به همان دلیل است که گاهی زمان برایمان تند و گاهی کند میگذرد. زمان هنگام درد و غم، سلانه سلانه از کنارمان عبور میکند و در هنگامۀ شادی، با یک چشم بر هم زدنی، نیست میشود. قوام و دوام زمان در شبها گویی بیشتر است. یک شبانهروزِ رنجوری در بستر بیماری، یا بیخانمانی در سرمای زمستان را تصور کنید. هنگامی که روز برای اینان به پایان میرسد و تاریکی شب فرا میرسد، رنج هزاران برابر بیشتر به سراغشان میآید. اینان گویی ناظرانِ متحرک، در فضای نظریۀ انیشتین هستند که زمان برایشان کند میگذرد. انیشتین میگوید زمان برای ناظر متحرک در فضا نسبت به ناظر ساکن روی زمین کندتر میگذرد. برای بی خانمانها، کارتنخوابها، دستفروشان، روسپیان، بزهکاران و دیگرانی که زندگیشان در شمارۀ سوم نشریۀ «اندیشۀ آینده» به تصویر کشیده است، زندگی در شب چیزی نیست جز دست و پازدنهای تلخ و بیپایان در ظلمت شب. البته بیتردید، در ظلمت شب هم آب حیاتی هست. چراکه بهرهگیری از مولفه زمان در مدیریت شهری و ممزوج شدن آن با فرهنگ شهری میتواند در بازتولید فضاهای شهری و کاهش فقر و نابرابری و رونق اقتصاد شهری کمک کننده باشد. بهرهوری از شب و ایجاد تغییر در ساختارهای زمانی در سبک زندگی شهری میتواند پویایی زیست روزانه را به زیست شبانه هم تسری دهد. ولی اگر در این یادداشت کوتاه، از نگاه اقتصادمحور زیست شبانه گذر کنیم، این پرسش مطرح میشود که مگر آسیب اجتماعی، شبانه و روزانه دارد که «اندیشۀ آینده» را بر آن داشت تا برخی معضلات اجتماعی را زمانمند (شب) و مکانمند (شهر) ببیند؟! چرا طرح آسیبهای اجتماعی در زیست شبانه بر زیست روزانه در این نشریه، برتری یافته است؟
پاسخ شاید این باشد که گویی شب نقطه عظیمتی است از روشنایی روز به تاریکی که برخلاف انتظار، روشنایی امکان دیده شدن بیشتر و بهتر آنها را از آدمی سلب میکند. شب میتواند تضادها را با وضوح بیشتری نشان دهد. آنچه که در روز به عنوان معضل خود را نشان میدهد، در شب به صورت بحران درمیآید و آنجاست که زمان در کندترین حالت سپری میشود؛ آنجاست که سخن سعدی معنا مییابد « که رنجور داند درازای شب».
اما چرا خارجی و چرا شهر؟! در شب مکانها هم، فاقد معنا و کارکرد اصلی روزانهشان میشوند. گویی با تاریکی، مکان هم میل به دیگربودگی دارد. خیابان در شب دیگر محل عبور و مرور شهروندان آن شهر نیست، اگرچه خیابان برای یک کارمند طبقه متوسط، در شب از حیّز انتفاع خارج است و برای یک پولدار طبقه بالا، محلی است برای کورسهای شبانه اما برای یک روسپی خیابان، محلِ کار است و برای یک بیخانمان، محلی برای بهاصطلاح آساییدن! مواجهه اینان با شب برآیند صرف مدت زمانی طولانی است که جز درد، با چالشهای بیشمار دیگری در مکان و فضای اطراف با آن دست و پنجه نرم میکنند. این مطرودان در برابر نگاه خیره و پر از ظن همشهریانشان به سادهترین شکل ممکن نادیده گرفته میشوند، گاه هم با دیده شدنهای ترحمبرانگیز، سرکوب. درحالیکه کارتنخواب و بیخانمان و دزد و شبگرد سوژههای حاشیهای نیستند که با خارج کردن آنها از مرکزیت سیاستگذاریها و تصمیمگیرها، تنها برای آنها دل بسوزانیم. آنها اجتماعی هستند که باید در نسبت با دیگر اجتماعات شهری دیده و فهم شوند.
طرح زیست شبانه اگرچه تبعیض قایل شدن میان دو ظرف زمانی (شب و روز) به نظر میرسد اما بیتردید پدیدههایی که در شب عیان میشوند منفک از زندگی روزانه مردمان نیست و اساسا نمیشود درد و رنج آدمی یا معضلات اجتماعی را به روزانه و شبانه تفکیک کرد. زمان در این روایتها، پس زمینهای است برای پیشزمینههایی چون فقر، نابرابری، ناهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی که نمیتوان برای آن ظرف زمانی قایل شد. با تفکیک کردن درد و رنج آدمی در ظرف زمانی، اینگونه به ذهن متبادر می شود که قرار است با پایان تاریکی شب و طلوع صبح، همۀ این درد و رنجها از تن آدمی رخت بر بندد. گویی شب برای اینان آبستن امید است که با روشنایی، زندگی دگرگونهای را آغاز میکنند. اما توصیف زیست شبانه و پرسش از چگونه زیستن در آن ساعات خشن، پرسش مهم دیگری را با خود به همراه دارد: شب برای این مردمان آبستن چیست؟ نور؟ بعید است از شبِ آبستن این مردمان چیزی جز تاریکی بزاید.
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.